محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

تولد رادین جونی

  عزیزم دیروز تولد دوست خوب نی نی وبلاگیمون، نی نی ناز نازی و خوشگل ،رادین جون بود که ما با یه روز تاخیر امروز می خواهیم براش تولد بگیریم.   رادین جونم تولدت مبارک برای تو پسر چشم عسلی و مامان نگین آرزوی بهترینها را داریم. حالا بیا شمعها رو فوت کن که ١٠٠ ساله شی   ...
27 ارديبهشت 1391

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز مهمون داشتیم بابا عباس ناهار منزل ما بود و عصر هم با شما بابا رفتید پارک. وقتی شما آمدی خانه تو بغل بابا خوابیده بودی. راستی دیروز به سلامتی شما ٢٨٠ روزه شدید. یه جورایی باورش برام سخته که تو همون کوچولویی هستی که با تمام لذت ٩ ماه با من همراه بودی و ١٥ مرداد دکتر کنعانی تو را به آغوشم داد. چه لحظه های نابی است لحظات با تو بودن و چه لذتی داره انگار همه دنیا در دستان من است. دلم می خواد داد بزنم دوسسسسسسسسسسستت دارم یه جوری دنیا از صدای من به لرزش در بیاد.   خیلی دوست دارم عکسهای جدیدت را توی وبلاگ بگذارم ولی بعد از منهدم شدن لب تابم این آقای تعمیر کار یادش برنامه تغییر فرمت برام بریزه و من حالا شرمن...
26 ارديبهشت 1391

روز زن

دیروز با مامانی رفتیم خانه مامانی بزرگه برای تبریک روز مادر و خیلللللللللللللی خیللللللللللی بهمون خوش گذشت و شما هم با سبا بازی کردی . هر چه بزرگتر میشی بازی کردنت شکل جدیدی به خودش میگیره و من از دیدنت لذت می برم. ظهر تو را خانه گذاشتم و رفتم بیرون مجله بخرم که یه مغازه باحال دیدم که از آنجا برای مامانی خرید کردم و برای شما هم پت ومت دیدم که عصر که خاله هم آمد با هم رفتیم و برایت خریدیم. راستی یه خبر قراره یه عروسی در پیش داشته باشیم و هر وقت دقیق مشخص شد برات می نویسم(فعلا تو خماریش بمون)هههههههههههههههههه خانه مامانی یه بهار خواب بزرگ داره که عصر سبا رفته بود و توش بازی میکرد شما هم الهی دورت بگردم رفته بودی جلو و ایستاده بودی(یه...
24 ارديبهشت 1391

مادر عزیزم دوستت دارم

عاشقانه ترین غزل مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی. مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد.   شعر زیبای محبت مادر بی محبت مادر/ یک قنات بی آبم مثل راه بی مقصد / مثل...
22 ارديبهشت 1391

عمه خوبت

عسلکم خداراشکر باباعباس بلاخره چهارشنبه عصر از بیمارستان مرخص شد و حالش خوبه و بهتر هم میشه؛ مامان بزرگ و عمه آتنا هم از کرج آمدند تهران و منزل عمو امید هستند. ماهم چهارشنبه رفتیم و شب خوبی را در کنار هم سپری کردیم.دیروز هم عمه آتنا رفته بود نمایشگاه کتاب و برات چند تا کتاب خوشگل خریده اسم هاشون و برات می نویسم: مرداد ماه تولد تو لالا لالا گل من (لالایی ماه مرداد) از مجموعه افسانه های کهن(حسن کچل) نی نی جونم تو ماهی     چشم نخوری الهی دست عمه جون درد نکنه . انشالله عروسیش جبران کنیم. ...
22 ارديبهشت 1391

بابای گلم

عزیزم خدارا شکر امروز که رفتیم عیادت بابا عباس حالش خیلی بهتر بود و قراره که به امیدخدا فردا بابا عباس مرخص بشه. بابا رفت با دکترش صحبت کرد و دکتر گفت که مشکلی نداره و خدا را شکر قلبش سالمه . راستی امروز یه اتفاق خوب هم که من یه دو سالی بود که منتظرش بودم افتاد، آخه به منو بابا خیلی سخت می گذشت. البته باید بابتش از بابای گل خودم تشکر کنم و دستاش را ببوسم. قربون بابا مهربونم با اون قلب مثل دریاش برم که توش کینه جایی نداره. بابای گلم : ...
20 ارديبهشت 1391

حسودیم میشه!!! کاش منم خاله داشتم.

آره من حسودیم شده!!!!!!!!!!!!!!!!!! خاله جون جمعه رفته نمایشگاه کتاب و برای شما کلی کتاب خریده و دیروز هم برای شما یه کامیون کنده خریده که خودت هم پشتش می تونی سوار بشی و حال کنی. من خاله نداشتم برای همین حسودیم میشه!!!!!!!!!!!!! کاش منم یه خاله داشتم که این همه دوستم داشت و تند و تند برام کادو می خرید.............................. ولی اگه خاله ندارم یه پدر و مادر دارم که یه عالمه دوستم دارند و یه خواهر دارم که کلییییییییییییییییی منو پسرم را دوست دارههههههههههههههههههههههههههههههههه دیگه نا شکریه اگه دنبال خاله بگردم. ...
19 ارديبهشت 1391

دعا کن

سلام گل پسرم الحمدالله از دیروز بهتر شدی و کمتر بهونه میگیری ؛ تو این چند روز انقدر بهونه میگرفتی که مامانی و بابایی برات یه تاپ خریدند تا شما را با اون سرگرم کنند و شما هم که ماشالله .... سوار که میشی میگی منو محکم هل بدید و حاضر نیستی بیایی پایین.......................... تو این مدت یه اتفاق بد هم افتاد که من چون تا امروز مامان بزرگ و عمه درست و حسابی ازش خبر نداشتند ننوشتم: هفته گذشته یه روز که بابا عباس آمده بود تهران سر کار حالش بد میشه و میبرندش دکتر ؛ از قرار معلوم فشارش رو 21 رفته بوده ما هم عصر رفتیم دیدنش( منزل خواهرش رفته بود«عمه فاطمه») و یکم نا خوش احوال بود. دکتر گفته بود باید به متخصص قلب مراجعه کن...
17 ارديبهشت 1391

تولد 9 ماهگی

گل پسسسسسسسسسسسسسسسر مامان و بابا  ماهه شد. عزیرم تولدت مبارک.  ماهه که به زندگیمون عطر و طعم جدید بخشیدی. خدا را بخاطر این همه نعمت شکر. ...
16 ارديبهشت 1391